عذر تقصیر
حاصلت از سر به راهی غیر گمراهی نشد
عذر تقصیر ای دل من! آنچه می خواهی نشد
مو به مو و خط به خط خواندم هر آنچه عقل گفت
عقل شاهم شد، ولی شایسته ی شاهی نشد
راه سوی عشق روشن بود، چشم اما ندید
دل فراوان خواست، اما پای ما راهی نشد
من گیاهی کوچکم! خورشید جان بر من بتاب!
قدم از این حد فراتر نیست! کوتاهی نشد!
راه درمان مرهم است، اما برای زخمهام
هیچ چیزی بهتر از اشک شبانگاهی نشد
محمد فرخ طلب فومنی - رشت