ای عشق
ای عشق! در ذهن منی، باور بکن دست خودم نیست
تنها چراغ روشنی، باور بکن دست خودم نیست
در چرخش گرداب اندوه نبود خنده هایت
پژمردم از این منحنی، باور بکن دست خودم نیست
یخ زد تمام آرزوهای من از داغ تو، انگار
یخ تر ز برف بهمنی، باور بکن دست خودم نیست
از رونق افتادم، به ذهن خویشتن وزنی ندارم
حتی به وزن ارزنی، باور بکن دست خودم نیست
بودن چنان بی قدر شد در چشم من بی چشمهایتچون دکمه ی پیراهنی ، باور بکن دست خودم نیست
زندانی ام، از آن شب نوشیدن معجون بوسه
دردم ندارد روزنی، باور بکن دست خودم نیست
باید کجا پیدا کنم؛ در داستان ها و اساطیر؟
چون تو، پری شیوه زنی! باور بکن دست خودم نیست
از خاطرات تلخ و شیرینت، چو باد و ابر و باران
دارم همیشه شیونی، باور بکن دست خودم نیست
عبدالرضا رادفر