اقالیم
اقالیم

اقالیم

دلنوشته

قصه های سلیم (4)

بیرون باران می آمد

رفقاء در عبادتگاه قلعه جمع شده بودند، هرکس به کاری مشغول بود؛ یکی اذکار روزانه اش را می گفت، و دیگری به باران خیره شده بود و چند نفری هم با یکدیگر صحبت می کردند.

ساعت یازده شب بود که سلیم آمد، زیر باران خیس شده بود، کسی نپرسید کجا بوده چون می دانستند که اگر صلاح باشد خودش می گوید! 

 

گفت: سردتان نیست؟ چرا بخاری را روشن نکرده اید؟

بچه ها هیزم را در بخاری ریختند و آتش شعله کشید، کم کم گرمای آتش و بوی عطر هیزم و برگ های گیاهی همه را با نشاط کرد. چای تازه دم هم پخش شد و فقط مانده بود سخنان سلیم!

سلیم گفت: حالا که در این هوای مطبوع نشسته اید می خواهم برایتان خاطره ای تعریف کنم.

«شبی مبارک بود، در خانه ی دوستی مهمان بودیم، خدا به اوفرزندی عطاء کرده بود؛ ولیمه ای و جمعی صمیمی و یک دل

و گل مجلس پیر ما بود که به انواع هنرها آراسته بود

لو جئتَهُ لرایتَ النّاس فی رجلٍ

و الدّهر فی ساعة والارض فی دار

" زمانی که او می آید همه انسان ها را در او می بینیم

و مثل این است که تمام دنیا در ساعتی جمع شده و همه ی زمین در خانه ای!"

در هر باب که سخن آغازیدن می گرفت درّ و گوهر از دهانش بیرون می ریخت و باران کلماتش قلوب را سیراب می نمود.

هیچکدام گذر زمان را حس نمی کردیم و چنان در سخن او مستغرق می شدیم که گویی زمان و مکانی را حس نمی کردیم.

آن وقت بود که او از خلسه خارجمان می کرد و می گفت:

حالا چایتان را بخورید سرد نشود!

دوستمان فرزند نوزادش را آورد و پیر دعایی خواند و...

بچه گریه می کرد؛ پیر گفت: بچه ها هم زبانی دارند.

من گفتم آیا مقصودتان هم زبان بدن است که نوزادها هم از آن مستثنی نیستند و امروزه مثلا می گویند اگر بچه این گونه گریه کرد یا این حالت را گرفت چه نیازی دارد؟!

پیر گفت: نه، مقصودم لسان کائناتی است!

ما با تعجب و ابهام به یکدیگر نگریستیم.

پیر ادامه داد:

"موجودات با دو زبان با یکدیگر و با هستی ارتباط برقرار می کنند یکی زبان مادی است که شامل تکلم و حرکات و به زعم شما زبان بدن می شود که نمایانگر حالت روحی و جسمی و ... است.

بشر در کشف زبان مادی موجودات هنوز عاجز است.

سلیمان و انبیاء الهی با تعلیم خداوند به زبان حیوانات و... عالم شدند و بشر هم ممکن است بتواند به آن برسد!

اما فراتر از این زبان، زبان کائناتی است،

یعنی همه ی موجودات ذکر و تسبیح خدا می کنند اما چگونه؟

با آن زبانی که بشر از آن غافل است اگر بتوان به آن زبان رسید می توان همگام با همه ی موجودات به تسبیح خدا مشغول شد و تسبیح نوزاد و موجودات دیگر را شنید و در آن همهمه فراگیر غرق در لذت لایوصف شد!

پیر ساکت شد و دیگر چیزی نگفت؛ فقط وقتی اصرار ما را برای دستیابی به این زبان دید گفت:

به سوره ی 38 آیه ی 18 کتاب مراجعه کنید!»

سلیم ساکت شد!

رفقا نگاهی به یکدیگر کردند و یکی دل به دریا زد و گفت: می شود آن آیه را برایمان توضیح دهی؟

سلیم گفت: روی این واژه ها فکر کنید ( تسبیح – شب – صبحگاه – کوه – پرنده – اوّاب )

شاید

روزی

در دل کوهها

در کنار آشیان پرنده ها

تسبیح گوی تو باشم

و با پاکی توبه

قلبم را لطیف تر از دل پرنده

و اراده ام را

قوی تر از کوهها

 نمودم!

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد