اقالیم
اقالیم

اقالیم

دل نوشته

زیر باران

 

پنجره را بگشا 

تا نسیم باران 

با صدای آهنگین آن 

بر سقف شیروانی

نفسهایت را پر کند 

از آرامش 

 

و گوشهایت را بنوازد 

در کنار پنجره بنشین 

و به بخاری که برمی خیزد 

از فنجان قهوه ات

نگاه کن 

بوی نمناک باران 

که با عطر قهوه مخلوط شده 

تو را می برد 

به خیابانهای خیس

زیر چتر

 در کنار او 

که بوی عطر بدنش

 در

فضای تنگ زیر چتر 

مستت می کرد 

در حالیکه هردو

از ترس خیس شدن 

یا به بهانه خیس نشدن !

در آغوش یکدیگر بودید 

وقتی بخار بیرون آمده 

از دهانش را 

که بوی قهوه می داد

در آن هوای مرطوب 

می بلعیدی 


وچه زیبا بود 

بارانی که از کناره چتر 

برزمین می ریخت

و در زیر آن 

خیمه کوچک 

در پناه گرمای او 

پاهایت بی اختیار 

در چاله های پر آب

فرو می رفت

و تو آنقدر 

در گرمای عشق

می سوختی

که از خیس شدن  پایت 

حسی مطبوع و لذت بخش 

در تمام وجودت می دوید 

انگار

روی موجهای دریا  

راه می رفتی 

و بدنت در 

بخار عطرآگین

ابرها

حرکت می کرد 


آه ای آرزوی 

ابری من 

آه ای رویای  

بارانی من 

آه ای آهنگ 

آسمانی من 

تو را 

از کدام دیار 

یافتم 

من همه 

حس ها را 

آزموده ام 

هیچ کدام 

در دلم 

غوغایی به پا نکرد 

نمی دانم  

در چشمان 

مهربان تو 

چه حسی بود 

که اینچنین 

شعله ور کرد 

آتش خاموشم  را 


آنگاه 

چتر را به کناری نهادیم  

و در زیر باران 

خیس خیس 

جنگل ها را پیمودیم  

آیا اثری 

از ما 

برجا ماند ؟

رهگذران 

جز جای پای من و تو 

و درختان 

در هم پیچیده جنگل 

چیزی نیافتند !


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد